دلم برات تنگ شده ...امامن...من میتونم این دوری روتحمل کنم...به فاصله ها فکرنمیکنم...
میدونی چرا؟؟؟آخه...جای نگاهت رونگاهم مونده...هنوزعطردستات روازدستام میتونم استشمام
کنم...رداحساست رودلم جا مونده...میتونم تپشهای قلبت روبشمارم...چشمهای بیقرارت هنوزم
دارن باهام حرف میزنن...حالا چطوربگم تنهام؟؟چطوربگم تو نیستی؟؟؟چطووربگم بامن نیستی؟؟
آره !!!خودت میدونی...میدونی م همیشه با منی...میدونی ک تو توی قلب منی...آره!توقلب من...
برای همینه ک همیشه با منی...برای همینه ک حتی یه لحظه هم ازم دورنیستی...