بعضی وقتا دل ادم میگیره
اه ازین سرنوشت...
دفتر وجودم با قلم سیاهت گاه خط خطی میشود
وگاه بی متن وبیرنگ
انچه میخواهم انچه هستم
من خسته ام ازین تکرار بی معنا
دلم جسم عظیم خودم را صدا میزند
واینچنین هنوز سر درگم کوچه های بی انتهایم
ره دلم اتیشه دیگه
خـیـــآنــَتــْ تـَنـهــآ ایــטּ نـیــسـتـــ ، ڪه دَسـتــِ دیـگــَرﮮ رآ دَر خــَفــآ بـِگــیــرﮮ ، خـیـــآنـَتـــْ مـﮯ تــَوآنــَد ، ســآدهـ گـرفـتـَטּ عــِشـقـِ کــَسـﮯ بــآشــَد ......
ایـن روزهایم به "تـظاهر" میگـذرد تـظاهر به بـیتـفاوتی، بـه بـیخیـالی، به اینـکه مهـم نیـست و چه سـخت مـیکاهد از جـانم این نمـایـش لعــنتی ...
وقــتیـ خواستنـ ها بویـ شهوتـ میدهنـد وقــتیـ بودنـ هـا طعمـ نـیاز دارنـد وقــتیـ تنهاییـ ها بی هیچـ یادیـ از یـار با هـر کسیـ پر میشود وقــتیـ نگاهـ ها،هرزهـ بهـ هرسو روانهـ میشود وقــتیـ غریزهـ ،احساسـ را پوششـ میدهـد وقــتیـ انسانـ بودنـ ،آرزوییـ دستـ نیافتنیـ میشـود دیگـر نمیـ خواهمتـ نــهـ تـو را و نــهـ هیچـ کسـ دیگـر را...
ره دلم اتیشه دیگه
خـیـــآنــَتــْ
تـَنـهــآ ایــטּ نـیــسـتـــ ،
ڪه دَسـتــِ دیـگــَرﮮ رآ دَر خــَفــآ بـِگــیــرﮮ ،
خـیـــآنـَتـــْ
مـﮯ تــَوآنــَد ، ســآدهـ گـرفـتـَטּ عــِشـقـِ کــَسـﮯ بــآشــَد ......
ایـن روزهایم به "تـظاهر" میگـذرد
تـظاهر به بـیتـفاوتی،
بـه بـیخیـالی،
به اینـکه مهـم نیـست
و چه سـخت مـیکاهد
از جـانم
این نمـایـش لعــنتی ...
وقــتیـ خواستنـ ها بویـ شهوتـ میدهنـد
وقــتیـ بودنـ هـا طعمـ نـیاز دارنـد
وقــتیـ تنهاییـ ها بی هیچـ یادیـ از یـار
با هـر کسیـ پر میشود
وقــتیـ نگاهـ ها،هرزهـ بهـ هرسو روانهـ میشود
وقــتیـ غریزهـ ،احساسـ را پوششـ میدهـد
وقــتیـ انسانـ بودنـ ،آرزوییـ دستـ نیافتنیـ میشـود
دیگـر نمیـ خواهمتـ
نــهـ تـو را و نــهـ هیچـ کسـ دیگـر را...